دختر لجباز پارت 1

F.N · 12:08 1401/06/07

صبح مثل هر روز با صدای مادر بزرگ بیدار شدم – مرینت عزیزم بیا صبحونه –چشم مادربزرگ . دست و صورتمو شستم ویه ژاکت  با شلوار پوشیدم و کتاب هام رو تو کیفم گذاشتم و به سمت طبقه پایین رفتم

بعد از صبحونه مادربزرگ من رو به دانشگاه رسوند و گفت وقتی کلاسام تموم شد بهش زنگ بزنم بیاد دنبالم (به خاطر بعضی دلایل مرینت اجازه اینکه تنها جایی بره رو نداره) امروز اولین روز تدریس منه وارد شدم آلیا و نینو اومدن به سمتم آلیا :سلام استاد . نینو :سلام جناب سرگرد . مری :سلام بر دوستان خل خودم .نینو :راستی بچه ها یه لحظه و رفت به دور و برم نگاه میکردم که دیدم یه پسره داره به 20 تا از دانشجوها زور میگه رفتم سمتشون ورو به پسره گفتم : اینجا مثل ابتدایی نیست که بتونی قلدری کنی ! پسره :به تو ربطی نداره و خلاصه  جر و بحث بالا میگیره و حراست دانشگاه میان و مری و پسره به اتاق حراست میرن . مدیر دانشگاه :شما دو تا از استادای دانشگاهید باید الگوی بقیه دانشجو ها باشید و من اصلا فکر نمیکردم این گلابی استاد باشه ومدیر به سمت پسره چرخید و گفت :آقای آگراست شما نسبت به خانم دوپان با تجربه تر هستید نباید دعوا رو  ادامه میدادید و خانم دوپان از شما انتظار این کار رونداشتم شما در طول تحصیل دانشجو آرامی بودید .مرینت :ببخشید ولی یه پلیس با زورگویی کنار نمیاد    و بعد گفتن این حرف هیچی نگفتم و مدیر هم گفت :الان کلاس دارید برید بعدا صحبت میکنیم من و اون پسره هم سریع در رفتیم پسره :بهت نمیخوره استاد باشی –نیست که به خودت میخوره – اصلا چند سالته ؟-19 چطور ؟-هیچی و من به سمت نینو شون رفتم (10 دقیقه تا شروع کلاس مونده) نینو:کجا غیبت زد ؟مری: دیدم اون پسره به دانشجوها زور میگه و به گلابی اشاره کردم رفتم دعوا راه انداختم بعد فهمیدم خودش استاده .نینو:با آدرین دعوا راه انداختی ؟ مری:آدرین کیه ؟گلابی رو میگی؟نینو :آره اون همون دوستمه که میخواستم بهتون معرفی کنم

مرینت: حالا این بحث رو بذار برای بعد من باید برم کلاس دارم بای و به سمت کلاس رفتم وارد کلاس شدم و به سمت میز استاد رفتم و کیفم رو گذاشتم که اعتراض بچه ها بلند شد مری:اول از همه خودم رو معرفی میکنم من ماریا دوپان هستم و امسال سال اول تدریسم هست و امیدوارم بتونم استاد خوبی باشم و حالا لطفا خودتون رو معرفی کنید .-سابرینا رین‌کامپریکس، زویی لی
، کلویی بورژا، رز لاویلنت، جولیکا کوفن، لوکا کوفن، کاگامی تسوروگی، کیم چین لتور، الکس کوبدل، مارک انسیل، ناتانیل کاتزبرگ، میلن هاپرل و ایون بروول بعد از معرفی درس رو شروع کردم اما بعد از کمی درس دادن چون جلسه اول بود درس رو باگفتن خسته نباشید میتونید استراحت کنید تموم کردم ..... بعد از کلاس ها.....منتظر مادربزرگم بودم که ماشین مادربزرگ ایستاد همون موقع استاد گلابی رو دیدم برای همین گفتم :خداحافظ گلابی که اونم در جواب گفت: خداحافظ دختر کله آبی و سوار ماشین شدم و بعد سلام  احوالپرسی مادر بزرگ پرسید :امروز چطور بود ؟منم همه چیز رو تعریف کردم .مادربزرگ :اسم پسره چی بود ؟مری :آدرین آگراست –باورم نمیشه –چرا – هیچی وقتی به خونه رسیدیم به سمت اتاقم رفتم و لباسم رو عوض کردم بعد به سالن رفتم و از مادربزرگ پرسیدم :ماموریت جدید ندارم ؟-نه عزیزم  - پس من اتاقم هستم رفتم اتاقم و گوشیم رو برداشتم و به نینو زنگ زدم بوق اول خورد جواب نداد ... بوق دوم ... بوق سوم ... بوق چهارم ... که بالاخره جواب داد :سلام مری خوبی؟-سلام نینو مرسی تو خوبی؟- ممنون کاری داشتی زنگ زدی؟- گفتی گلابی دوستته؟ - آره آدرین دوستمه چطور؟-خب چطوری با هم آشنا شدین تو پاریسی و اون لندن – من تا کلاس هشتم تو لندن بودم و از کلاس اول تا کلاس هشتم با آدرین دوست صمیمی بودم بعد من به پاریس اومدم و آدرین قول داد یه روزی میاد پاریس –باشه از آلیا چه خبر؟- امروز مجبور شد خواهراشو نگه داره