دردسرهای شیرین 12
دکتر خبر کردیم که دکتر گفت :چیزی نشده فقط چند تا کبودیه
بعد ساعت 4 راه افتادیم به سمت فرودگاه ولی ایندفعه من کنار آدرین نشستم و نینو و آلیا کنار هم و زوئی و لوکا کنار هم نشستند تو مسیر بودیم که بلند شدم برم از زوئی یه سوال بپرسم که دیدم سرش روی شونه لوکاست و لوکا هم سرش رو گذاشته رو سر زوئی و خوابن و آلیا و نینو هم همینطور وقتی دیدم اینا خوابن رفتم رو صندلی نشستم و هنزفری م رو تو گوشم گذاشتم و سرم رو گذاشتم رو شونه آدرین و خوابیدم
چند ساعت بعد بیدار شدم که دیدم خلبان میگه چند دقیقه دیگه در فرودگاه فرود میایم منم آدرین بیدار کردم و وقتی هواپیما فرود اومد من رفتم زوئی و لوکا رو بیدار کنم و آدرین هم رفت نینو و آلیا رو بیدار کنه
چمدونهامون رو گرفتیم و از هواپیما خارج شدیم که دیدیم مامان و بابا هامون اومدن استقبال از هم خداحافظی کردیم و رفتیم پیش خانواده هامون.وقتی رفتم پیش مامان و بابام هم دیگه رو بغل کردیم و بعد رفتیم خونه
سه ماه بعد از زبان مری
الان سه ماه از وقتی که برگشتیم گذشته امروز با آدرین تو برج ایفل قرار دارم برای همین بلند شدم تا حاضر بشم . رفتم دوش گرفتم و بعد یه لباس گلبهی با یه دامن چین دار قرمز پوشیدم
عکس لباس مرینت
و موهام رو باز گذاشتم و کیفم و سوییچ ماشینم رو برداشتم و رفتم پارکینگ سوار ماشینم شدم و رفتم به برج ایفل
وقتی به برج رسیدم به آدرین زنگ زدم که گفت بیا طبقه آخر منم رفتم سوار آسانسور شدم و رفتم طبقه آخر برج ایفل وقتی از آسانسور خارج شدم دیدم همه دوستام و خانواده م و آدرین اونجا هستن که آدرین اومد جلوم زانو زد و گفت که با من ازدواج میکنی؟
خیلی تعجب کرده بودم ولی سریع گفتم بله که همه شروع به دست زدن کردن
یه هفته بعد از زیان مرینت
صبح از خواب بیدار شدم تا یادم امد که امروز روز عروسی من و آدرینه سریع رفتم دوش گرفتم و بعد به آلیا و زوئی زنگ زدم که باهم به آرایشگاه بریم تو آرایشگاه آلیا رو آینه پارچه کشید و گفت تا اخر کار حق نداری خودت رو ببینی هرچی گفتم که آلیا مسخره بازی نکن گوشش بدهکار نبود بعد از حدود سه ساعت آرایشگر کارش تموم شد میخواستم پارچه رو کنار بزنم که خودم رو ببیینم که آلیا نذاشت و گفت: اول لباس
رفتم تو اتاق پرو و لباسم رو پوشیدم
عکس لباس مرینت
و خودم رو تو اینه اتاق پرو دیدم واقعا ناز شده بودم خارج شدم که زوئی گفت :کیوت شدی
مری: مرسی
آرایشگر : خوشبخت بشید
مری:مرسی گوشیم زنگ خورد دیدم آدرینه جواب دادم :الو سلام
آدرین:سلام عزیزم آماده ای؟ جلوی درم
مرینت:آره آماده ام
آدرین:خب بیا جلودربریم
مرینت باشه عزیزم خداحافظ و رفتم شنلم رو پوشیدم و در رو باز کردم که دیدم آدرین به ماشین تکیه داده تا من رو دید اومد جلو و گفت :سلام عزیزم
مری:سلام . ادرین شنلم رو کنار زد
آدرین :خیلی خوشگل شدی یعنی خوشگل بودی خوشگل تر شدی
مری:مرسی تو هم خوشتیپ شدی
و بعد به سمت ماشین رفتیم آدرین در رو برای من باز کرد و بعد خودش ماشین رو دور زد و سوار ماشین شد و ماشین رو روشن کرد و به سمت آتلیه به راه افتاد و ضبط رو روشن کرد و صداش رو زیاد کرد.
وقتی به اتلیه رسیدیم حدود یه ساعت عکس گرفتیم و بعد به سمت باغی که آدرین برای عروسی رزرو کرده بود رفتیم باغ بزرگ و قشنگی بود وارد باغ شدیم و روی صندلی هامون نشستیم که عاقد اومد و گفت: خانوم مرینت دوپن چنگ شما با رضایت خودتون میخواهید با آدرین آگراست ازدواج کنید ؟
مرینت:بله و عاقد همین سوال رو از آدرین پرسید و آدرین:بله و بعد .......................(خودتون می دونین)
و بعد زمان رقص شد همه زوج ها با هم میرقصیدن که دیجی اعلام کرد عروس و داماد برقصن . من و آدرین بلند شدیم و رفتیم وسط و رقصیدیم
فردا صبح از زبان مرینت
از خواب بیدار شدم رفتم دست و صورت رو شستم و رفتم تا صبحانه درست کنم و بعد رفتم آدرین رو بیدار کنم:آدرین....... آدرین......... عزیزم پاشو.......دیدم بیدار نمیشه گفتم :آدرین مرینت مرد
که دیدم سریع نشست گفت :نه نه که تا من رو دید فهمید زنده م گفت : چرا اینجوری بیدارم کردی
مرینت :هرچی صدات زدم بلند نشدی مجبور شدم
آدرین :باشه
مرینت :بلند شو صبحانه بخور باید بری شرکت
آدرین :باشه . من رفتم پایین و بعد از چند دقیقه آدرین با کت شلوار اومد پایین و صبحانه خورد و بعد صبحانه خداحافظی کرد و رفت شرکت