دردسرهای شیرین 1
سلام پارت اول داستان میراکلسی دردسرهای شیرین برای خوندن داستان رو ادامه مطلب بکوب🤗
وقتی از خواب بیدار شدم تازه یادم اومد که با آلیا و زوئی قرار دارم سریع بلند شدم ودست و صورتم روشستم و یه لباس و شلوار ست صورتی و کتونی سفید پوشیدم بعد بدو بدو از اتاق خارج شدم به پله ها که رسیدم یه لبخند رو لبم نشست و رو نرده نشستم و سر خوردم پایین وقتی به طبقه پایین رسیدم با یه پرش رو زمین پریدم .
عکس لباس مرینت👇
مامانم برای صبحانه صدام زد و من رفتم و روی صندلی ناهارخوری نشستم و شروع به خوردن کردم داشتم صبحانه میخوردم که الیا زنگ زد گفتم سلام پرتقال – سلام مری آماده ای ؟ - آره فقط من ماشین بردارم یا نه – آره ماشین بردار- باشه 5 دقیقه دیگه جلو خونه تونم – بای- بای
مری: مامان بابا من باید برم با آلیا وزوئی قرار دارم فعلا
مامان و بابا مری: باشه بای
رفتم تو پارکینگ ماشین لامبورگینی مشکیم رو برداشتم و رفتم دنبال آلیا وقتی رسیدم به خونه آلیاشون زنگ زدم تا آلیا بیاد جلو در و بعد 5 دقیقه بالاخره خانم تشریف اورد و سوار ماشین شد .
مری:سلام پرتقال
آلی:سلام بلوبری پیش به سمت خونه زوئی و دوتامون خندیدیم و راه افتادم به سمت خونه زوئی شون وقتی رسیدم به زوئی زنگ زدم تا بیاد جلو در. وقتی اومد سوار ماشین شد
مری : خب سلام کله موزی
زوئی :سلام مری سلام آلی
آلیا:سلام
مری :خب کجا بریم ؟
آلی :اول بریم کافه و بعد شهربازی و برای ناهار رستوران و بعد ناهار هم بریم خرید چطوره ؟
زوئی : موافقم
مری : پس پیش به سوی کافه
تا کافه آلیا و زوئی فقط مسخره بازی میکردن و من به مسخره بازی های اونا میخندیدم وقتی به پاتوقمون یعنی کافه رسیدیم از ماشین پیاده شدیم و رفتیم تو کافه و روی میز که پنجره جای همیشگی مون نشستیم و گارسون اومد و گفت : چی میل دارید؟
مری: هات چاکلت و کروسان.
آلیا: میلک شیک توت فرنگی.
زوئی:کافه لاته
گارسون رفت و ما هم مشغول صحبت شدیم بعد از چند دقیقه گارسون سفارش ها رو اورد بعد از خوردن چیزهایی که سفارش دادیم آلیا وزوئی رفتن تو ماشین بشینند و من هم پول سفارش هامون رو حساب کردم و بعد رفتم سوار ماشین شدم و به سمت شهربازی راه افتادم تو مسیر زوئی پرسید :شما برای آزمون فردا درس خوندید ؟
مری: آره چطور؟
زوئی :آلی تو هم خوندی ؟
آلی: نه بابا اما بلدم.
پارت بعد رو به زودی میزارم